محل تبلیغات شما
من همان دختر بچه ای هستم که چیزی را در گذشته گم کرده و قلبم از اون خالی و چیزی جای اون رو پر نمیکنه،در میان هیاهوی بزرگترها یادم رفت بچگی و شیطنت کنم، یاد نگرفتم زنده باشم و زندگی کنم آخه باید از بچگی فاصله میگرفتم و بزرگتر از سن و سالم رفتار میکردم، بزرگترها فراموش کرده بودند که ما هم وجود داریم و اونها رو میبینیم و همه چیز رو درک میکنیم، با ترس چنان آشنایم کردن که جزیی از وجودم شد، کاری کردند شادی از دلم رخت بسته بوده و جاش غم جا خوش کرده بود، به جای

دختر بچه ی گمشده....

رو ,کرده ,اون ,جای ,بزرگترها ,بچگی ,دختر بچه ,چیز رو ,رو درک ,همه چیز ,و همه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

متره و برآورد و انالیز