محل تبلیغات شما

تنهایی و سکوت



من همان دختر بچه ای هستم که چیزی را در گذشته گم کرده و قلبم از اون خالی و چیزی جای اون رو پر نمیکنه،در میان هیاهوی بزرگترها یادم رفت بچگی و شیطنت کنم، یاد نگرفتم زنده باشم و زندگی کنم آخه باید از بچگی فاصله میگرفتم و بزرگتر از سن و سالم رفتار میکردم، بزرگترها فراموش کرده بودند که ما هم وجود داریم و اونها رو میبینیم و همه چیز رو درک میکنیم، با ترس چنان آشنایم کردن که جزیی از وجودم شد، کاری کردند شادی از دلم رخت بسته بوده و جاش غم جا خوش کرده بود، به جای

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها